خون دل

مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز

جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی...

عروسی

توی بحث ازدواج، بزرگترا خیلی جاها تاثیرات خوبی دارن. ولی بعضی جاها با یکسری چیزهای بچگانه از شیرینی کار کم میکنن. 

تو این فاصله من یه دستشوی رفتم!

تو دستشویی که با خودم فکر کردم دیدم قضیه پیچیده‌تر از این حرفاس! به یه نتیجه رسیدم که بذاریم بزرگترا هرچی میخوان حرص بخورن، خودمون تو یه فاز دیگه باشیم. به دور از رسم و رسوم...

فاش

یکی از خوبی های خدا اینه که خیلی بهت رو میده. انقدر بهت رو میده که جرأت کنی به عشق نزدیک شی... و فراموش کنی که تو همونی هستی که عشقو لگد کرد...
آغوشش همیشه به روت بازه. یه جوری خودشو به اون راه میزنه که خودتم یادت میره کی بودی. کی هستی!

لحظۀ تنهایی

میخوای درکم کنی؟ تصور کن آهنگی رو داری گوش میدی که داره حرف دلتو میزنه. مثلا آهنگ محمد اصفهانی... داره میگه ... باور نکن تنهاییت را... من در تو پنهانم تو در من...
پیش خودت میگی داره از زبون خدا میگه... پیش خودت میگی آخیش یه خواننده هم بالاخره پیدا شد که حرف دل ما جوونا رو بزنه... بعد یخورده که آهنگ جلوتر میره میفهمی این خواننده هم منظورش خدا نبود...
یه لحظه خیلی تنها میشی. حتی تو خونه هم هیچ کس نیست. حتی اشکاتم دارن ترکت میکنن. ولی من که میدونم خدا هست...

پلک بزن!

بدبختی ما جوونا اینه که نه کسی حرفامونو میفهمه نه میخوایم کسی حرفامونو بفهمه.
مجبوری خودتو توی خودت قایم کنی!
بعضی وقتا مجبوری بخوابی تا بدویی بری تو یه عالم دیگه قایم شی!
بری یه جایی که هیچ کس نمیبینتت.
بعضیا از خودشون فرار میکنن، ما مجبوریم به خودمون فرار کنیم! اه! حتی نمیتونم حرف دلم رو توی وبلاگ خودم بنویسم. وبلاگ که هیچی نمیتونم روی کاغذ بنویسم. چون کاغذم حرفامو نمیفهمه.
ته تنهایی اونجاییه که کاغذ حرفاتو نفهمه!
ته تنهایی اونجایی که یه شونه پیدا نکنی تحمل سنگینی بغضتو داشته باشه.
ته تنهایی منم! پشت لبخند خودم!
یه روزی تموم میشه! بالاخره یکی پیدا میشه که لازم نباشه درداتو بهش بگی.
یکی پیدا میشه که تا بیای بهش بگی ... میگه نمیخواد بگی خودم میدونم.
فعلا باید پلک زد! تند تند که پلک بزنی ... نقش Ctrl+Z رو داره!
:)

شب

شخصی ترین چیز یه مرد اشکاشه.

شاید اگر مرد نبود، خدا شب رو نمی آفرید...

همین

پیچیدش نکن!