دل تنها

این جوونی ما رو پیر کرد...

دل تنها

این جوونی ما رو پیر کرد...

پیام های کوتاه
  • ۲۶ خرداد ۹۶ , ۰۶:۴۷
    :/
  • ۶ فروردين ۹۶ , ۰۲:۲۷
    دیره
  • ۱۴ اسفند ۹۵ , ۰۹:۵۹
    امان
پیوندها
حالم شبیه یه بندبازه تو ارتفاع.
به همون اندازه دلهره.
به همون اندازه لذت.

فرقی نداره کجا باشی. تهران باشی یا علی‌آباد سفلی. ایران باشی یا نوروژ.

آدما توی ذهنیت خودشون از اطراف زندگی میکنن نه تو حقیقت اطراف. شاید حقیقت اطراف ما اصن وجود نداشته باشه. ولی من اینو نمیخوام بگم. میخوام بگم وجود هم داشته باشه ما باهاش کاری نداریم. ما با ذهنیت‌هامونه که زندگی میکنیم.

اونی که میگه گور بابای تحریم و گرونی، با اونی که میگه تحریما فلجمون کرده، در واقع سال‌هاست که تو یک محیط دارن زندگی میکنن. ولی کیفیت زندگیشون با هم فرق داره. نمیگم کیفیت کدوم بهتره که گارد بیخود نگیریم. فقط قبول کنید که فرق داره.

پ.ن: این که کدوم کیفیت بهتری داره به این سادگی معلوم نمیشه. بستگی به معیار آدما از کیفیت داره. و معیار هم بستگی به ذهنیت. در واقع معیار حقیقی احتمالا تا قبل مرگ مشخص نشه.

نسبتا پایین شهر بودم. اینو از تعداد موتور زیاد، سطح پایین ماشینا، استیل آدما، مخصوصا فاز جوونا فهمیدم. پشت موتور نشسته بود. یه کاپشن چرمی پف کرده مشکی تنش بود. پشتش نوشته بود:

Fear kills more

حرف حق رو همیشه باید زد. ولی نه به مادر!

امشب بازم گیر داد که برای راحت خوابیدن قرص بخورم.

گفت این دو هفته تا کنکور رو بخور بعدش اصن نخور. که این دوهفته از دستت نره.

خریت کردم جواب دادم: مامان کل زندگیم داره از دستم میره. این دو هفته هم روش.

حالا خدا رو شکر که فقط زندگی تو دهنم اومد. چون بعدش که فکر کردم دیدم زندگیمو دارم از دست میدم قطره قطره، ایمانمو هم، آخرتمو هم، و خدایی که در این نزدیکی است!

بابا من به سادگی هرچه تمام‌تر دارم میرینم تو زندگیم. معیار آدما البته از زندگی خوب شاید فرق کنه. شاید کار خوب داشتن برای یکی نشونه زندگی خوب باشه.

ولی نمیدونه که مرد برای خودش تا یه حدی میتونه کار کنه. مرد برای خودش زود خسته میشه.

این یه لوپ آشغاله که کار کنی که خودت بخوری که زنده بمونی که کار کنی که خودت بخوری...

یه چیزی باید این لوپ رو بشکونه. و من دقیقا میدونم اون چیه. ... ولی اولویت آدما با هم فرق میکنه. اولویت بعضی شاید زندگی نیست...

پ.ن. کم کم احساساتم داره به خشم تبدیل میشه.

پ.ن.۲ نترسید من خشمم رو همیشه جای اشتباه خالی میکنم...

یجا خوندم:

بهشت با سختی‌ها و جهنم با شهوات پوشانده شده

خب من قبول کردم که هیچی تو این دنیا خالص نیس.

سوال اینه که از بین ناخالص ها کدومو باید انتخاب کرد.

پاسخی که میتونید باهاش سرمو بکوبید به دیوار اینه: اونی که از همه ناخالصیش کمتره!

مساله اینه که گزینه‌های دنیا برای مقایسه فقط یه پارامتر ندارن که بذاریشون دوطرف نامساوی. خیلی زیاد پارامتر وجود داره. بیشتر از اونی که تو کَش مغز آدم بتونه همزمان لود شه.

پ.ن. ولی خورد خورد درست میشه انشالله.

من چقدر احمقم؟

بعضی وقتا حس میکنم واقعا احمقم. ولی هیچ وقت نمیشه مطمئن شد. چون یه پارادوکسه. اگه قبول کنی احمقی، پس این فکرت هم شاید فکر یه احمقه. پس شاید احمق نیستی.

و باز اون بحث منطقی که: برای شناخت شیء باید بیرونش بود.

دارم به جهنم میرم

کاش میشد فهمید کی داره اینا رو میخونه...

(اگه تو بخوای قطعا میشه. مطمئن باش کسی که اینا رو میخونه از کسی که مینویسه زایه‌تر نیس!)

پ.ن. زایه با چه ز ایه؟

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم

یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

تو رو سر جدت! :/

بین این دو حالت رو خدا نسیب گرگ بیابون نکنه.

 

(شاعر: فاضل نظری)