دل تنها

این جوونی ما رو پیر کرد...

دل تنها

این جوونی ما رو پیر کرد...

پیام های کوتاه
  • ۲۶ خرداد ۹۶ , ۰۶:۴۷
    :/
  • ۶ فروردين ۹۶ , ۰۲:۲۷
    دیره
  • ۱۴ اسفند ۹۵ , ۰۹:۵۹
    امان
پیوندها

۱ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

تا حالا به مرگ فکر کردین؟ البته که فکر کردین. ولی من به یک جنبه ایش فکر کردم که شاید کمتر کسی حسش کرده باشه.

خیلی به این فک کردم که بعد از مرگ چه اتفاقی برام میفته. پیش خودم لحظات مرگ رو شبیه سازی کردم. و به یه نکته خیلی جالب و عجیب بر خوردم.

من مرگ خودم رو تصور کردم و درست لحظه قبل از مرگ رو. لحظه ای که یک لحظه اونورترش دیگه زنده نیستی. درست همون لحظه. حس به شدت آشنایی داره برام اون لحظه! الله اکبر. شبیه لحظه هاییه که از کودکیم احساس میکنم. در واقع از نوزادیم. نوزادیم رو یادم نمیاد ولی واقعا حس اون رو دارم!! خیلی عجیبه. شاید به خاطر حس تازگیه. اون لحظه قبل مرگ حس به شدت تازگی دارم. حس خنکی.

اگه بتونید اون لحظه مرگ رو تصور کنید خیلی بهتر درکم میکنید، شاید

من اینجوری تونستم حدس بزنم حسم رو (البته شایدم حسم چرت میگه. کسی چه میدونه. تجربشو که نداره کسی): لحظاتی هست که درد آدم به اوج میرسه. بله، درد اساسا نامحدود نیست. از یه جایی به بعد دیگه درد رو حس نخواهید کرد، از شدت حادثه. نمیتونم توصیفش کنم، باید پیش اومده باشه واستون تا درکش کنید. مثل ضربه محکمی که به سر بخوره. از یه حدی محکم تر دیگه درد نمیگیره! فقط انگار کمی مست میشید! شاید سکرات موت هم همین باشه. نمیدونم.

فقط یه چیزی که دستگیرم شد اینه که مرگ شاید لحظات قبلش دردناک باشه (و خدای نکرده لحظات بعدش...) ولی خود اون لحظه انگار شیرینه برام. عموم پزشکه، میگفت: اون لحظات آخر که مغز حس میکنه کارش تمومه، به شدت هرچی «دوپامین» داره آزاد میکنه. «دوپامین» ماده‌ایه که وقتی به هر دلیلی احساس شادی و لذت میکنیم تو مغزمون ترشح میشه (یا شایدم هروقت تو مغزمون ترشح میشه احساس شادی و لذت میکنیم! بستگی داره اصالت احساس رو با کدوم بدونید. من فکر میکنم بیرون پرانتز بیشتر به حقیقت نزدیک باشه. ولی قطعا این مطلق نیست...). مغز با این کارش باعث میشه لحظات آخر احساس خوبی داشته باشیم.

حالا سوال اساسی تری پیش میاد. من با تمام وجود معتقدم که قوانین طبیعت همون فعل خداست. با این توصیف این خداست که نمیذاره ما موقع مرگ درد بکشیم. (با هر توصیف دیگه ای هم همین نتیجه حاصل میشد البته. برای من این توصیف مستقیم‌تریه)

سوال اینه که: چرا؟

آیا قرار نیست اون دنیا عذاب بشیم؟ چنتا پاسخ میتونه وجود داشته باشه:

۱. چرا قراره اون دنیا عذاب بشیم. ولی

- ولی فعلا درد نکشه مخلوقم گناه داره. حالا بعد مرگش میبرمش جهنم اونجا دیگه گناه نداره!!

۲. چرا قراره اون دنیا عذاب بشیم. ولی

- ولی فعلا که این دنیاست. و این دنیا قوانین خودش رو داره. من قوانینش رو تا آخرین لحظه حفظ میکنم. (به عبارت دیگه: زود شروع نمیکنم)

۳. نه قرار نیست اون دنیا عذاب بشیم.

- شاید دوست داشته باشیم باور کنیم این پاسخ رو! ولی اینم نمیتونه درست باشه: عذاب ما یک عامل بیرونی نیست که امکان این براش باشه که مرتفع بشه. عذاب ما، عین کردار ماست. شبیه کتاب دینی شد میدونم. متاسفانه این حرفا انقد کلیشه شده که کمتر کسی به عمقشون فکر میکنه. برای روشن تر شدن این موضوع یه مثالی براتون میزنم (مثال خشنیه. اگه الان حالتون گرفتس، لطفا برید یه چرخی بزنید چند روز دیگه بیاید ادامه‌ش رو بخونید...) :

«شما یک کودک ۵ ساله که خیلی شیرین صحبت میکنه رو میبینید. چاقو رو بر میدارید. خیلی آروم در حالی که داره دست و پا میزنه سرش رو میبرید. پروسه بریدن سرش به کوتاهی این یه جمله من نیست البته. طول میکشه تا بتونید کامل سرش رو جدا کنید.»

هیچ کس این رفتار شما رو ندید. فرض محال کنید که حتی خدا هم این رو ندیده یا نادیده گرفته. خب؟ الان کافیه؟ حالتون خوب شد؟ میتونید خون روی چاقو رو پاک کنید برید حال کنید بعد از ظهر رو با خانواده؟

اینجاس که میگم عذاب ما عامل بیرونی نیست. بلکه این حقیقت عمل ماست که ما رو عذاب میده. فک میکنید این مثال خیلی فانتزی و غیر واقعیه؟ تنها مشکلش اینه که خب الان ما از گناهانمون انقدر معذب نیستیم؛ پس ینی همه چی اوکیه؟ پس اجازه بدین مثالم رو اینجوری تکمیل کنم: فرض کنید موقع کشتن اون بچه به شدت عصبانی بودید و در حالی که دندوناتون رو به هم فشار میدادید، شک نداشتید که «میکشمش». خب «همون موقع» (زندگی) شما به اندازه «بعد از اون» (آخرت) معذب نبودین. ولی دو ساعت بعد چطور؟

۴. حقیقتش هیچکدوم از سه حالت بالا راضیم نمیکنه. حدس من اینه که یه حد متوسطی وجود داره. خدایی که حاضر نیست بندش لحظه مرگ حس بدی داشته باشه، ممکن نیست بعد از مرگش، در حالی که بندش حالا دیگه حتی به خیلی چیزای بیشتری یقین پیدا کرده، و غیر از خدا هیچ چیزی نمیبینه (چه برسه اون چیز بخواد پناهی باشه)، اون رو به حال خودش رها کنه. شاید عذاب باعث تصفیه بنده‌ش هست. مثال بالا رو یادتونه؟ تو اون موقعیت چی دوست دارین؟ من به شخصه دوست دارم یکی پیدا بشه تا سر حد مرگ بزنتم. اینجوری بهتر نیست؟ اون عذاب هم شاید همین حکم رو داره. خدا میسوزوندت تا از شر خودت خلاص شی. از شر عذابی که از «عملت» میکشی. نشونشم این که بعدش درت میاره و راحت میبرتت تو بهشت. اگه بدون تصفیه میبردت تو بهشت، میتونستی از اونجا لذت ببری؟ آدم تا نتونه از خودش لذت ببره، نمیتونه از اطرافش لذت ببره.

لطف میکنید اگه نظری دارین بذارید بخونم... 

  • عمران باتمان غلیچ