دل تنها

این جوونی ما رو پیر کرد...

دل تنها

این جوونی ما رو پیر کرد...

پیام های کوتاه
  • ۲۶ خرداد ۹۶ , ۰۶:۴۷
    :/
  • ۶ فروردين ۹۶ , ۰۲:۲۷
    دیره
  • ۱۴ اسفند ۹۵ , ۰۹:۵۹
    امان
پیوندها

۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

نسبتا پایین شهر بودم. اینو از تعداد موتور زیاد، سطح پایین ماشینا، استیل آدما، مخصوصا فاز جوونا فهمیدم. پشت موتور نشسته بود. یه کاپشن چرمی پف کرده مشکی تنش بود. پشتش نوشته بود:

Fear kills more

  • عمران باتمان غلیچ

حرف حق رو همیشه باید زد. ولی نه به مادر!

امشب بازم گیر داد که برای راحت خوابیدن قرص بخورم.

گفت این دو هفته تا کنکور رو بخور بعدش اصن نخور. که این دوهفته از دستت نره.

خریت کردم جواب دادم: مامان کل زندگیم داره از دستم میره. این دو هفته هم روش.

حالا خدا رو شکر که فقط زندگی تو دهنم اومد. چون بعدش که فکر کردم دیدم زندگیمو دارم از دست میدم قطره قطره، ایمانمو هم، آخرتمو هم، و خدایی که در این نزدیکی است!

بابا من به سادگی هرچه تمام‌تر دارم میرینم تو زندگیم. معیار آدما البته از زندگی خوب شاید فرق کنه. شاید کار خوب داشتن برای یکی نشونه زندگی خوب باشه.

ولی نمیدونه که مرد برای خودش تا یه حدی میتونه کار کنه. مرد برای خودش زود خسته میشه.

این یه لوپ آشغاله که کار کنی که خودت بخوری که زنده بمونی که کار کنی که خودت بخوری...

یه چیزی باید این لوپ رو بشکونه. و من دقیقا میدونم اون چیه. ... ولی اولویت آدما با هم فرق میکنه. اولویت بعضی شاید زندگی نیست...

پ.ن. کم کم احساساتم داره به خشم تبدیل میشه.

پ.ن.۲ نترسید من خشمم رو همیشه جای اشتباه خالی میکنم...

  • عمران باتمان غلیچ

یجا خوندم:

بهشت با سختی‌ها و جهنم با شهوات پوشانده شده

  • عمران باتمان غلیچ

خب من قبول کردم که هیچی تو این دنیا خالص نیس.

سوال اینه که از بین ناخالص ها کدومو باید انتخاب کرد.

پاسخی که میتونید باهاش سرمو بکوبید به دیوار اینه: اونی که از همه ناخالصیش کمتره!

مساله اینه که گزینه‌های دنیا برای مقایسه فقط یه پارامتر ندارن که بذاریشون دوطرف نامساوی. خیلی زیاد پارامتر وجود داره. بیشتر از اونی که تو کَش مغز آدم بتونه همزمان لود شه.

پ.ن. ولی خورد خورد درست میشه انشالله.

  • عمران باتمان غلیچ

من چقدر احمقم؟

بعضی وقتا حس میکنم واقعا احمقم. ولی هیچ وقت نمیشه مطمئن شد. چون یه پارادوکسه. اگه قبول کنی احمقی، پس این فکرت هم شاید فکر یه احمقه. پس شاید احمق نیستی.

و باز اون بحث منطقی که: برای شناخت شیء باید بیرونش بود.

  • عمران باتمان غلیچ

دارم به جهنم میرم

  • عمران باتمان غلیچ

کاش میشد فهمید کی داره اینا رو میخونه...

(اگه تو بخوای قطعا میشه. مطمئن باش کسی که اینا رو میخونه از کسی که مینویسه زایه‌تر نیس!)

پ.ن. زایه با چه ز ایه؟

  • عمران باتمان غلیچ

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم

یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

تو رو سر جدت! :/

بین این دو حالت رو خدا نسیب گرگ بیابون نکنه.

 

(شاعر: فاضل نظری)

  • عمران باتمان غلیچ

و من همان پوست و گوشت و هورمون هم اگر باشم، باید بفهمی...

از کسی شکایتی نمیشه کرد. هرکس زندگی خودش رو داره. اولویت آدما با هم فرق میکنه. اولویت برخی شاید زندگی نیست. مودبانش میشه تعریف آدما از زندگی فرق میکنه و ... این مزخرفات.

این حجم از احساسات تو این دنیای سگی برای یه مرد خوب نیس. باید یجا تخلیش کنم. ولی اولویت آدما فرق میکنه. اولویت برخی شاید احساسات نیست.

بدون حتی یک کلمه حرف، قضیه معلق شد. حتی یک کلمه. در حالی که من منتظر شروع زندگی بودم.

جالبه الان که فکر میکنم ادامه زندگی هم همین شکلیه. بدون حتی یک کلمه حرف از طرف مقابل (که اینجا مقصود خداس :) ) داریم به زندگی ادامه میدیم.

دور و برم رو دوباره نگاه کردم؛ نه انگار اشتباه کردم. خدا داره باهام حرف میزنه. خیلی هم شدید حرف میزنه. کلماتش مصور، بلکه مجسَّد شدن.

من گله ای ندارم. خیلی هم اوضام خوبه الحمدلله. فقط دوس ندارم همش لبه پرتگاه باشم. میخوام یخورده هم از اوضاع خوبم لذت ببرم با استرس کمتر. استرس از دست دادن اوضاع خوب همیشه اوضاع رو عوض میکنه. نمیشه گفت بهتر یا بدتر میکنه. عوض میکنه. دوس دارم اوضاع خوب بدون ترس از دست دادن بهترین و در واقع تنها «موجود» رو تجربه کنم. این تجربه، بنظر میاد بهشت باشه. جایی که امکان از دست دادن خدا وجود نداشته باشه.

میخوام حداقل بهش نزدیک شم. اگه همراهی پیدا شه انشالله.

یا من یعطی من سأله...

  • عمران باتمان غلیچ