دل تنها

این جوونی ما رو پیر کرد...

دل تنها

این جوونی ما رو پیر کرد...

پیام های کوتاه
  • ۲۶ خرداد ۹۶ , ۰۶:۴۷
    :/
  • ۶ فروردين ۹۶ , ۰۲:۲۷
    دیره
  • ۱۴ اسفند ۹۵ , ۰۹:۵۹
    امان
پیوندها

۱ مطلب در فروردين ۱۴۰۱ ثبت شده است

دیگه فقط سکوت کردم این روزا.
مثل وقتایی که ۱۶۰تا پر کردم تو اتوبان و تمام حواسم فقط به جادس. به اینکه برسم. به اینکه گند نزنم.
تقریبا همون حس رو دارم. اما اینبار روی تخت، روی زمین بعد نماز، جلوی آینه، و هرجای دیگه‌ای که به خودم میام...
حس میکنم شناورم. حس میکنم حرفام به خدا تموم شده و حالا منتظر پاسخ اونم. انتظار همراه با پررو بازی نه ها. انتظار از روی استیصال. انتظاری که آدم میکشه فقط چون هیییچ کار دیگه‌ای به ذهنش نمیرسه انجام بده.
نشستم ببینم خدا میخواد چیکار کنه. و در عین حال سعی میکنم با ۱۶۰تا نکوبم به کسی.
بعضی وقتا بهش میگم خدایا این سردرگمی که من رو توش گذاشتی، من با حیوونات این کارو نکردم. هیچ وقت نخواستم طوطی رو با خودش تو آینه مواجه کنم. هیچ وقت نخواستم یه سگ رو تنبیه کنم بدون اینکه دلیلش رو بدونه. هیچ وقت گربه‌ای رو با مشت خالی گول نزدم که دنبالم بیاد.
اما الان خودم سرگردونم. کسی رو دوست دارم که نمیفهمه چقدر درکش میکنم. نمیفهمه چقدر میشناسمش. نمیفهمه چقدر نمیتونم مثلشو پیدا کنم. نمیفهمه چقدر نمیتونه مثلمو پیدا کنه. ولی اینا رو نمیتونم به خودش بگم. چون میشناسمش. اگه اینا رو بشنوه سریع گارد میگیره. ناخودآگاه تو ذهنش قضاوتم میکنه که «این یارو چقد به خودش مطمئنه».
حرفایی هست که خاصیت کوانتومی داره؛ یعنی به محض اینکه بزنیشون، دیگه اونی نیستن که گفتی! این حرفا با زبان دیگه‌ای گفته میشن. و با گوش دیگه‌ای شنیده. و امان از معشوق کر!
  • عمران باتمان غلیچ