دل تنها

این جوونی ما رو پیر کرد...

دل تنها

این جوونی ما رو پیر کرد...

پیام های کوتاه
  • ۲۶ خرداد ۹۶ , ۰۶:۴۷
    :/
  • ۶ فروردين ۹۶ , ۰۲:۲۷
    دیره
  • ۱۴ اسفند ۹۵ , ۰۹:۵۹
    امان
پیوندها
شنبه, ۲۴ تیر ۱۴۰۲، ۰۱:۱۵ ق.ظ

گوهر جان به چه کار دگرم باز آید؟

خدایا شکرت.

شکرت که رضایت خودت رو از آبروم پیش مردم مهمتر کردی.

امروز که خواهرم به خیال خودش میخواست آمار منو در بیاره، خیلی راحت میتونستم حقیقتو بگم. بگم دوست دختر ندارم بخدا بابا چرا چرت و پرت میگی؟ :)

ولی عمدا اینو نگفتم. اتفاقا شروع کردم به توجیه اینکه دوست دختر خیلی هم خوبه :))) اصلا من پشیمونم که تا حالا دوست دختر نداشتم و ...

یخورده بحث کردیم... و کوتاه هم نیومدم :)

الان که از اتاقم رفت بیرون میدونم به خیال خودش از یه چیزایی باخبر شده و دیگه اون وجهه قبلی رو پیشش ندارم. دیگه اون پسر سر به زیری که دنبال یه زن زندگی میگرده نیستم تو نگاهش.

ولی اصلا مهم نیست برام. چون باورم رو بهش گفتم. خدایا هیشکی ندونه من و تو میدونیم که (حداقل اکثر) اونایی که دوست دختر / پسر دارن به تو نزدیک ترن از من :)

همینو بهش گفتم. البته نه با این ادبیات قشنگ :) بجاش گفتم حاضر بودم تا الان ۳تا دوست دختر عوض کرده بودم و الان قطعا وضعیتم بهتر از اینی که الانم بود.

خدایا بنده هات گول خوردن. ما رو هم گول زدن ناخواسته.

فقط از دوتا چیز میترسم. یکی اینکه مادرم بشنوه اینا رو و صدمه بخوره. دو اینکه آبرومو اشتباه خرج کرده باشم.

راستش فقط از اولی میترسم اصلا! دومی رو دیگه در حد بضاعتم دارم خرج میکنم اگه هم اشتباه کنم هم چوبشو خودم میخورم هم تو بخشنده‌تر از این حرفایی...

قبلا هم اینو گفته بودم و هنوز معتقدم: اگه اوضاع داره بدتر میشه در نگاه اول، حداقلش اینه که اوضاع داره عوض میشه؛ و شاید تعریف آدما از بد و خوب اشتباه باشه. پس الحمد لله.

  • عمران باتمان غلیچ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی